English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5474 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
walk U گردش کردن پیاده رفتن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
walks U گردش کردن پیاده رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
tramped U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramps U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramp U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
walkabouts U گردش پیاده
walkabout U گردش پیاده
walk U گردش پیاده گردشگاه
walks U گردش پیاده گردشگاه
walked U گردش پیاده گردشگاه
to ride shanks's mare U پیاده رفتن
to pad it U پیاده رفتن
to pad the hoof U پیاده رفتن
to pad aroad U پیاده رفتن
to walk . To go on foot. U پیاده رفتن
to go on foot U پیاده رفتن
go for a walk U گردش رفتن
to go for a walk U گردش رفتن
promenades U گردش رفتن
to make an excursion U به گردش رفتن
promenade U گردش رفتن
shins U پیاده وباسرعت رفتن
shin U پیاده وباسرعت رفتن
mosey U بحال گردش راه رفتن
moseyed U بحال گردش راه رفتن
moseying U بحال گردش راه رفتن
moseys U بحال گردش راه رفتن
disembarkation U به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain U از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
overhaul U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled U پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
interim overhaul U پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
go places in pairs U دوتا دوتا گردش رفتن
grenadier U سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
constant displacement pump U پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
flowchart template U یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
secondary landing U منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
transit area U منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up U پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhaul U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
disassembly order U دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauled U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
disembark U پیاده کردن
set down U پیاده کردن
dismounting U پیاده کردن
demodulation U پیاده کردن
dismantling U پیاده کردن
dismantlement U پیاده کردن
dismantled U پیاده کردن
dismount U پیاده کردن
disembarked U پیاده کردن
disembarking U پیاده کردن
dismantle U پیاده کردن
dismounts U پیاده کردن
disassemble U پیاده کردن
unset U پیاده کردن
disembarks U پیاده کردن
dismantles U پیاده کردن
take down U پیاده کردن
to be in a whirl U گردش کردن
gander U : گردش کردن
take a walk U گردش کردن
to go for a stroll U گردش کردن
promenades U گردش کردن
to take a stroll U گردش کردن
ganders U : گردش کردن
promenade U گردش کردن
to make an excursion U گردش کردن
circulated U گردش کردن
circulate U گردش کردن
revolved U گردش کردن
roved U گردش کردن
revolve U گردش کردن
itinerate U گردش کردن
perambulating U گردش کردن در
perambulates U گردش کردن در
perambulated U گردش کردن در
revolves U گردش کردن
excurse U گردش کردن
perambulate U گردش کردن در
roam U گردش کردن
roamed U گردش کردن
roaming U گردش کردن
rove U گردش کردن
roves U گردش کردن
roams U گردش کردن
circulates U گردش کردن
pad U پیاده سفر کردن
pedestrianizing U پیاده روی کردن
pedestrianizes U پیاده روی کردن
dismounting U پیاده کردن یا شدن
pedestrianised U پیاده روی کردن
pedestrianises U پیاده روی کردن
dismounts U پیاده کردن یا شدن
pedestrianising U پیاده روی کردن
To implement a project. U طرحی را پیاده کردن
dismount U پیاده کردن یا شدن
pedestrianized U پیاده روی کردن
pedestrianize U پیاده روی کردن
setting out U پیاده کردن مسیر
staking U پیاده کردن مسیر
setting out U پیاده کردن نقشه
disassembly U پیاده کردن موتور
dismantle U پیاده کردن موتور
dismantled U پیاده کردن موتور
dosmount command U فرمان پیاده کردن
dismantles U پیاده کردن موتور
pads U پیاده سفر کردن
dismantling U پیاده کردن موتور
disassembly order U روش پیاده کردن وسیله
removable U قابل سوار و پیاده کردن
dismount U پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantles U پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvage U پیاده کردن کامل قطعات
salvages U پیاده کردن کامل قطعات
dismantle U پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantling U پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvaged U پیاده کردن کامل قطعات
salvaging U پیاده کردن کامل قطعات
dismounts U پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantled U پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismounting U پیاده کردن قطعات و وسایل
to go for a spin U با خودرو گردش کوتاهی کردن
movement U گردش جابجا کردن تحرک
equation of exchange U همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
terminal U محل پیاده وسوار کردن بارها
terminals U محل پیاده وسوار کردن بارها
disassemble U پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
debarkation U تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
removal U از بین بردن برداشتن پیاده کردن
to have a look round [around] the stores [American E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round [around] the shops [British E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
constitutionalize U برای بهداشت مزاج گردش کردن
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
air landing U پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
ramps U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
peg out U کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
ramp U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overhaul U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
administrative landing U پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
overhauling U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
take to pieces U پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
tripped U سفر کردن گردش کردن
trip U سفر کردن گردش کردن
trips U سفر کردن گردش کردن
cannibalizing U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
paddocks U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
swagger cane U عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
paddock U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
doctrines U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
transfer loader U دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
demonetization U سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
slants U کج رفتن کج کردن
slant U کج رفتن کج کردن
slanted U کج رفتن کج کردن
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
ship to shore U حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
unhorse U از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
demonetization U خارج کردن پول از گردش از اعتبار انداختن پول درگردش
tractor group U گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
mopping up U پاک کردن رفتن
to go on U جلوتر رفتن سلوک کردن
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
duck U زیر اب رفتن غوض کردن
get on U پیش رفتن کار کردن
ducks U زیر اب رفتن غوض کردن
duckings U زیر اب رفتن غوض کردن
ducked U زیر اب رفتن غوض کردن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
set on U پیش رفتن حمله کردن
pierces U رخنه کردن فرو رفتن
pierce U رخنه کردن فرو رفتن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1لطفا بیاین دنبالمون
1To be capable of quoting
1some services are not in full force
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1گردش علمی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com